CRI Online
 

عشق و رنج

GMT+08:00 || 2010-11-06 19:49:54        cri
اوایل ماه مه، به نظر رسید گلدان سرخس نخلی که دو سال در خانه پرورش می دادم، جوانه می زند. جوانه زدن سرخس نخلی خوش یمن است. شوهرم معتقد بود که سرخس نخلی مثل انسان است؛ همان طور که زنان باردار به خوراک زیاد و مقوی نیاز دارند، سرخس نخلی هم وقتی که جوانه می زند، به آب و کود بیشتری احتیاج دارد. جوانه روز به روز قد می کشید، اما برگ های اصلی به تدریج زرد می شدند و ظاهرش به گیاه نیمه مرده ای می ماند. شوهرم کاملاً مطمئن بود که گیاه کود کافی ندارد و به کود دادن و آبیاری آن ادامه داد. در نهایت وقتی دیگر برگ های گیاه جا برای زردتر شدن نداشتند، گیاه مُرد. بعدها از افراد باتجربه معلومش شد که سرخس نخلی گیاه خیلی قانعی است و حتی اگر جوانه بزند و رشد کند، به آب و کود چندانی نیاز ندارد. وقتی این گیاه مریض شد، اگر یک مفتول آهنی گداخته در تنۀ آن فرو شود، دوباره جان می گیرد.

از این ماجرا به یاد داستانی افتادم. روی جزیرۀ کوچکی در وسط دریاچه ای پیرمرد و پیرزن ماهیگیری زندگی می کردند.

پیرمرد ماهیگیر هر روز برای ماهیگیری به دریاچه می رفت و پیرزن در خانه به مرغ ها و اردک ها غذا می داد. آنها به ندرت با دنیای خارج ارتباطی داشتند. یک سال، پائیز، گروهی قو که برای گذراندن زمستان به جنوب مهاجرت می کردند، برای استراحت در دریاچه فرود آمدند. پیرمرد و پیرزن که از دیدن این مهمانان راه دور خیلی خوشحال شده بودند، ماهی های ریز و خوراک مرغ آورده و به آنها دادند تا سرگرمشان کنند. کم کم گروه قوها و زوج پیر دوست شدند. به این ترتیب وقتی زمستان سر رسید، قوها پروازشان را به جنوب ادامه نداند و پیش آنها اتراق کردند. روزها در دریاچه تغذیه می کردند و شب ها را در جزیره می گذراندند. وقتی سطح دریاچه یخ می زد، زوج ماهیگیر پیر محبت قلبی شان را به آنها نثار کردند. ولی نهایتاً وقتی پیرمرد و پیرزن به دلیل کهولت سن جزیره را ترک کردند، بعد از یخ زدن سطح دریاچه در زمستان آن سال، قوها از سرما مردند.

انسان و طبیعت به یکدیگر وابسته اند. گاه ظاهر امری «قهر» به نظر می رسد، ولی در حقیقت نوعی «لطف» است. وقتی محبت از حد می گذرد، در حقیقت به «رنج» و حتی «مرگ» می انجامد.

در استان محروم گان سو، کشاورزی برای فرستادن پسرش به دانشگاه به ناچار هفت بار در ماه خونش را می فروخت. ولی پسرش بدون توجه به این که پول از کجا به دستش می رسد، وقتش را صرف بازی های ویدئوئی، کارهای بیهوده در اینترنت و افتادن به دنبال دخترها می گذراند. در نهایت هم در درس هایش به شدت ضعیف و از دانشگاه اخراج شد و قلب پدر او که برای دانشگاهش رنج و زحمت زیادی کشیده بود، شکست.

این مفهوم که علی رغم فقر، نباید بچه را محروم کرد، ریشه در فرهنگ سنتی چین دارد. بنا به این باور، حتی اگر به قیمت هزینه کردن همۀ دارایی باشد، باید خواست بچه را برآورد. اما غیرچینی ها عقیدۀ دیگری دارند. آنها به منظور این که بچه ها بتوانند توانایی و مهارت امرار معاش کسب کنند، می گذارند کمی سختی بکشند و قدر زحمتشان را بدانند. در آمریکا برخی دانش آموزان دورۀ دبیرستان تنها بعد از این که توانستند به مدت یک هفته بدون حتی یک سِنت پولِ توجیبی، به تنهایی هزینه های مالی خود را درآورند، می توانند مدرک فارغ التحصیلی بگیرند. در ژاپن کار ظرف شویی در رستوران ها، فروشندگی در فروشگاه ها، تدریس سر خانه، مراقبت از سالمندان و کارهایی از این قبیل برای دانشجویان بسیار معمول است. در سوئیس دختران شانزده – هفده ساله پس از فارغ التحصیلی از کلاس دبیرستان، به مدت حدود یک سال در خانۀ مردم خدمتکاری می کنند تا راه و رسم امرار معاش را بیاموزند. در این سال روزها سر کار و بعد از ظهرها سر کلاس می روند. بر اساس قوانین چین والدین باید مایحتاج زندگی فرزندان را تا پایان تحصیلات نه سالۀ اجباری تأمین کنند و فرزندان پس از فارغ التحصیل شدن از این دوره می توانند خرج تحصیل خود در دانشگاه را با اتکاء به حاصل دسترنج خود تأمین کنند. به این ترتیب نه تنها به کاربرد عملی آموخته هایشان خو می گیرند، بلکه با انرژی بیشتری به تحصیل ادامه می دهند. اگر والدین کورکورانه خود را وقف بچه بکنند، فقط به تربیت نیافتن فرزندشان می انجامد و حتی ممکن است کار به نااهل شدن و سقوطشان بکشد.

گل کوکنار گلبرگ های بزرگ و رنگ پرشکوهی دارد و زیباترین گل است. اما حاوی زهر است. زیباترین حس در جهان، نیست مگر عشق. ولی عشقی که از حد بگذرد، به گل کوکنار می ماند که به ظاهر زیبا است، ولی در باطن محنت و زیان نهفته دارد.

اخبار مرتبط
پیام شما
تازه ترین برنامه ها
ببینید بشنوید