CRI Online
 

مادرِ جاروبی(2)

GMT+08:00 || 2010-09-08 10:25:39        cri
با احتساب تقریبی 300 جارو در هر اتاق، ارزش همۀ آنها را 900 یوان برآورد کردیم. مادرمان برای بافتن آنها چه شب ها و روزهایی را صرف کرده بود!

از او پرسیدیم چقدر طول می کشد همۀ جاروها را بفروشد؟ با افتخار گفت که به کمک پدرمان می توان هر روز 20 جارو در 10 روستای اطراف فروخت که می شود 200 یوان.

اما برای این که به روستاهای دیگر برسند، حدود 5 کیلومتر راه کوهستانی را پیاده طی می کنند. برای فروش 900 جارو، پدر و مادرمان باید کیلومترها راه کوهستانی را طی کنند. تازه مادرمان هر روز جاروهای جدید می بافد.

وقتی به شهر برگشتیم، به یک همکلاسی قدیمی که حالا رئیس یک مدرسه است برخوردم. بین صحبت هایمان ماجرای مادر و کار جاروبافی اش را تعریف کردم. وقتی شنید، در حالی که متأثر شده بود، گفت: اتفاقاً مدرسۀ بزرگ ما و مدارس جدید منطقه به جارو نیاز دارند. همۀ جاروهای مادرتان را می خریم.

به مادرم زنگ زدم و خبر را دادم. با هیجان گفت: اصلاً به فکرم نرسیده بود که جاروهای من به درد شهری ها هم می خورد.

بعد با گشاده رویی تمام شروع کرد به تشکر کردن از ما و گفت: شما بچه های خوبی هستید و با پدر و مادرتان خوب رفتار می کنید. با این که خودتان کارهای سختی دارید، به فکر فروختن جاروهای من هم هستید. خیلی خوشحالم از این که چهار بچۀ باهوش و فهمیده و مهربان دارم.

وقتی این حرف ها را از مادرم شنیدم، شرمنده شدم. در سال های اخیر، همۀ ما سرگرم کار و خانوادۀ خودمان شده بودیم و وقت کمی برای پدر و مادرمان گذاشته بودیم. اما مادرمان از کمک کوچکی که به او کردیم، این قدر خوشحال شد. او یک عمر برای بزرگ کردن ما جارو بافت، ولی هرگز شکایتی به لب نیاورد.

اخبار مرتبط
پیام شما
تازه ترین برنامه ها
ببینید بشنوید