CRI Online
 

پدر واقعی کیست؟(2)

GMT+08:00 || 2010-06-05 19:18:25        cri
جشن تولدم در سال 2002 میلادی را در کنار پدرم در استرالیا برگزار کردم. این اولین سفر من به استرالیا بود. در همان روزها، پدرم از من پرسید: «در سفر به استرالیا، چه برنامه ای داری؟» بی درنگ پاسخ دادم: «دوست دارم مادرم را ببینم.»

پدر، به مادرم تلفن کرد اما از لابلای حرف هایشان متوجه شدم که مادرم از آمدن من به استرالیا خیلی خوشحال نشده است. او می گفت که زندگی اش آشفته است. اما بالاخره قرار شد که با هم ناهار بخوریم و همدیگر را ببینیم.

من مادر واقعی خود را برای اولین بار در هتل محل اقامتم که مشرف به دریا بود ملاقات کردم. او کمی سراسیمه و مضطرب بود و هر از گاهی برای کشیدن سیگار، میز را ترک می کرد. او به من گفت که 3 فرزند دارد، اما ازدواج اش موفقیت آمیز نبوده و از همسرش جدا شده است. در هنگام خداحافظی، او بسیار ناراحت و آشفته بود.

در مدت اقامت در استرالیا، دوستان زیادی پیدا کردم. استرالیا کشور زیبایی است و من آنجا را دوست داشتم. از آنجا که پدر و مادر واقعی من استرالیایی هستند، حس می کردم استرالیایی هستم و در وطن و خانه واقعی خود می باشم.

واژه پدر در مدت 10 سالی که پدر واقعی خود را شناخته بودم برایم معنا پیدا کرده بود. او الگوی من بود. من با اطمینان کامل به او تمامی حرف های خود را با او در میان می گذارم.

پس از مدتی، از طریق دوستان و اطرافیانم مطلع شدم در صورتی که مادرم فرم درخواست مربوطه را امضاء کند می توانم تابعیت کشور استرالیا را دریافت کنم. زمانی که موضوع را با او در میان گذاشتم، منافع 3 فرزندش را پیش کشید و درخواست مرا رد کرد. پدرم که از موضوع آگاه شد، مرا دلداری داده و گفت: «ناراحت نباش. با انجام آزمایش دی.ان.اِی در مورد قطعیت رابطه پدر و فرزندی بین من و تو، خودم برایت تقاضای تابعیت استرالیایی می کنم.»

با خوشحالی آزمایش دی.ان.اِی را انجام دادیم. یک هفته بعد، نتیجه تشخیص مشخص شد و دومین آوار زندگی بر سر من خراب شد. نتیجه آزمایش نشان می داد مردی که من 10 سال بود فکر می کردم پدر واقعی من است، هیچ نسبت خونی با من ندارد و پدرم نیست! این نتیجه باورکردنی نبود. ظاهراً مادر من از مرد دیگری مرا حامله شده بود و پدرم هم برای اولین بار از این موضوع باخبر شده بود. هر دو ناراحت بودیم و پدرم به خاطر این موضوع، احساس گناه می کرد.

اما موضوع جالبی که پس از این واقعه رخ داد این بود که روابط بین من و پدر استرالیایی و نیز خانواده ای که مرا به فرزندی پذیرفته اند محکم تر شد. همه مرا مورد حمایت قرار می دادند و پدر خوانده و مادرخوانده ام به گونه ای رفتار می کردند که به من بفهمانند «ما تو را به فرزندی انتخاب کرده ایم». من و پدر استرالیایی ام هم، یکدیگر را انتخاب کرده بودیم.

وضع زندگی من کمی عجیب به نظر می رسد. من در این دنیا 3 پدر دارم. پدرخوانده، پدر استرالیایی و پدر خونی خود که نمی دانم کیست و کجاست.

اما پس از این همه سال و در آستانه 42 سالگی، به این نتیجه رسیده ام که به دنبال پدر واقعی خود نباشم و تمایلی هم به شناختن وی ندارم. من 2 پدر خوب دارم و در زندگی، به پدر دیگری نیاز ندارم.

حالا، دوباره به سوال اول این داستان رسیدم که «پدر واقعی کیست؟» فکر می کنم پدر، فقط آن مردی نیست که به من حیات و زندگی داده است. او کسی است که مورد احترام من باشد و در مواقع نیاز کمکم کند و در کنارم بایستد.

اخبار مرتبط
پیام شما
تازه ترین برنامه ها
ببینید بشنوید