CRI Online
 

برادر

GMT+08:00 || 2010-04-21 15:19:56        cri
او با شیائو هو همسایه بود؛ در یک مدرسه ابتدایی و سپس در یک دبیرستان با هم درس خواندند و بازی کردند. در سن 14 سالگی، با هم سوگند برادری خوردند. شیائو هو یک بار به شوخی از او پرسید: «حالا که ما با هم برادر شده ایم، تو چطور با من رفتار می کنی؟ او هم به شوخی جواب داد: «اگر روزی در این دنیا هیچ کس را نداشتی، به جای پدر و مادرت، زندگی ات را تامین می کنم.» بعد هر دو خندیدند.

دست روزگار این شوخی شوم را به واقعیت تبدیل کرد. او در رشتۀ پزشکی فارغ التحصیل شده و به عنوان پزشک در بیمارستان کار می کرد. وقتی دو سال از آغاز کارش گذشته بود، یک شب زنگ در خانه اش به صدا درآمد. او در را باز کرد و شیائو جیان، برادر کوچک شیائو هو را دید که دم در ایستاده و سراپایش خونین و زخمی بود. شیائو جیان به او گفت که خانواده اش از جمله شیائو هو صبح همین روز در راه مسافرت تصادف کرده و غیر از شیائو جیان همۀ اعضای خانواده کشته شده اند. شیائو جیان در این جهان دیگر هیچ عزیزی نداشت و فقط می توانست به او پناه ببرد. او بعد از شنیدن این ماجرا به شدت به گریه افتاد و قبول کرد که از شیائو جیان 12 ساله نگه داری کند. آن سال او 24 سال داشت.

یک روز دوست دخترش از او پرسید: «این بچه کی از اینجا می رود؟»

او به شدت عصبانی شد و گفت: او کجا می تواند برود؟

دوست دخترش هم که نمی توانست حضور شیائو جیان را تحمل کند، از او جدا شد. از آن پس او با قاطعیت شرط گذاشت که اگر دختری حاضر به ازدواج با او باشد، باید شیائو جیان را هم قبول کند.

پدر و مادر او، شیائو جیان را پذیرفتند، اما کم کم مسائل زیادی برایش به وجود آمد. او انتظار نداشت که بزرگ کردن یک بچه آن قدر سخت باشد. با تمام توانش کار می کرد اما زندگی به سختی می گذشت. یک روز متوجه شد که کفش ورزشی شیائو جیان کهنه و سوراخ شده، اما این پسر فهمیده از او نخواسته که برایش کفش نو بخرد. او چند روز غصه خود و عاقبت با پول فروش خون خود، یک جفت کفش نو برای شیائو جیان خرید. در آن سال او 28 سال داشت.

به زودی شیائو جیان از دورۀ دوم دبیرستان فارغ التحصیل شد و تصمیم گرفت برای کاهش فشار مالی کاری پیدا کند و قید شرکت در کنکور تخصصی را بزند. اما او شیائو جیان را وادار به شرکت در کنکور کرد. در آن زمان او 30 سال داشت.

وقتی که شیائو جیان از دانشگاه فارغ التحصیل می شد، برای خودش فرصتی برای ادامۀ تحصیل در آمریکا پیش آمد. اما به خاطر شیائو جیان از آن چشم پوشی کرد. در آن سال 34 سال دارد.

رسانه های گروهی از ماجرای زندگی او با خبر شدند و می خواستند با او مصاحبه کنند، اما او نپذیرفت و گفت: «من مسئولیت برادر کوچکم را بر عهده دارم و این کار غیر عادی نیست که به خاطرش مصاحبه کنم.» در آن سال او 36 سال داشت.

روزی رسید که شیائو جیان با دختری آشنا شد و برای معرفی به خانه آورد. دختر از او پرسید «چرا برادر بزرگت ازدواج نکرده؟ نکند عیبی دارد؟ این طور که او سربار زندگی ما می شود. در آن زمان شیائو جیان تصمیم گرفت فقط با دختری ازدواج کند که حضور برادر بزرگش را قبول کند.

سرانجام شیائو جیان با دختر مهربان و صادقی آشنا شد و در سن 28 سالگی با او ازدواج کرد. شیائو جیان و همسرش تصمیم گرفتند که مراسم ازدواج برگزار نکنند. اما او تصمیم آنها را رد کرد و با تمام توانش مراسم ازدواج باشکوهی برایشان برگزار کرد. در مراسم، عروس و داماد با احساسات فراوان او را «برادر بزرگ» خطاب می کردند. آن سال او 40 سال داشت.

اخبار مرتبط
پیام شما
تازه ترین برنامه ها
ببینید بشنوید