CRI Online
 

خالِ گونه

GMT+08:00 || 2010-02-28 19:22:20        cri
توجه او از کودکی به خال روی گونه اش جلب شده بود. خال گردِ سیاهِ درشتی که روی گونۀ چپش بود. خال روز به روز بزرگ تر می شد و بچه های دیگر از روی کنجکاوی به او نگاه می کردند. این، مایۀ خود کم بینی اش شده بود. همیشه با دستش با خال ور می رفت و دوست داشت آن را از بین ببرد. اما نتیجه ای غیر از سرخ شدن و ورم کردن صورتش نمی گرفت.

یک ثلث از کلاس اول ابتداییش گذشته بود که متوجه شد همکلاسی هایش به او لقب «خال بزرگ» داده اند و بعضی ها حتی او را «خال سیاه بزرگ» می نامند. خلاصه این که خال روی گونه اش مایۀ ناراحتی و عذابش شده بود.

او خیلی زود به سن بلوغ رسید و عشق دختری در قلبش خانه کرد. یک روز، وقتی با دختر مشغول صحبت بود، متوجه شد که به خال گونه اش چشم دوخته است. دلسرد شد. دختر به او گفت که خال روی گونه خوش یمن نیست.

وقتی به خانه برگشت، جلوی آینه ایستاد و فکر کرد که تیغی بردارد و به جان خال گونه اش بیافتد، مگر بعد از التیام زخمش، دیگر خبری از خال نباشد. اما می دانست که این کار خطرناک است و کمکی به او نمی کند.

مدت ها گذشت و او می دید که با بالا رفتن سنش خال روی گونه اش هم بزرگ تر و به نظرش زشت تر می شود.

بالاخره با دختری آشنا شد و ازدواج کرد. اما همسرش همیشه خال گونه اش را به رخش می کشید و از آن به عنوان نقطه ضعف شوهرش استفاده می کرد. هر وقت که دعوای لفظی می کردند، زنش به او طعنه می زد و می گفت به خال صورتت نگاه کن! با این خال هیچ کس غیر از من زنت نمی شود.

زمان گذشت و علم پیشرفت کرد و داروها و روش های جراحی زیادی برای از بین بردن خال به وجود آمد. او هم با صرف پول زیاد تلاش کرد که از شر خال روی گونه اش خلاص شود. اما با کمال تعجب دید که بعد از عمل، خال روی گونه اش دوباره پدیدار شد و رشد کرد. در نهایت کاملاً سرخورده و ناامید شد و طبق باورهای شرقی به این نتیجه رسید که حتماً در زندگی قبلی اش، گناه بزرگی مرتکب شده که خدا او را با این خال، چنین عذاب می کند.

وقتی به 35 سالگی رسید، در شغلش بسیار موفق شده بود و به مقام بالایی رسیده بود. روزی یکی از همکارانش به او نگاهی کرد و گفت: جای تعجب نیست که روی گونه ات یک خال وجود دارد. این خال، خوش یمن و نشانۀ خوشبختی است. این اولین باری بود که از کسی، حرف تحسین آمیزی دربارۀ خال روی گونه اش می شنید.

از آن پس همیشه احساس خوش اقبالی می کرد و مردم هم معتقد می شدند که خال روی گونه اش برای او خوشبختی آورده است. حتی نظر همسرش دربارۀ خال روی گونۀ شوهرش تغییر کرده و برخوردش با او بهتر شده بود.

به تدریج، او حتی از نگاه دادن به آینه لذت برد و روز به روز علاقۀ بیشتری به چهره اش پیدا کرد. زندگی اش دوباره پرامید شد و روحیه اش را بازیافته یافت.

یک خال سیاه روی گونه که در نیمۀ اول عمر، ناراحتی بی اساسی را در زندگی او موجب شده بود، در نیمۀ دوم عمرش مایۀ خوش اقبالی و خوشبختی او تلقی می شد.

اما آیا واقعاً خال روی گونه ممکن است نشانۀ بد اقبالی یا خوش اقبالی باشد؟ هیچ کس نمی داند.

خوب یا بد بودن هر چیزی همیشه به نظر نظاره کننده بستگی دارد. دوستان عزیز! می توان با قبول کردن واقعیات زندگی مان زندگی بهتر و خوشبخت تری داشته باشیم.

اخبار مرتبط
پیام شما
تازه ترین برنامه ها
ببینید بشنوید