CRI Online
 

خدمه هواپیما

GMT+08:00 || 2009-06-17 16:23:58        cri
این روزها اخبار زیادی از حوادث ناپدید شدن یا سقوط کردن هواپیما به گوشمان می رسد. من از این اخبار خیلی ناراحت می شوم. روزی برای مأموریت به شهر دیگری می رفتم. وقتی سوار هواپیما شدم با یک خدمه هواپیما که زن جوانی بود شروع به صحبت کردم و از او پرسیدم آیا نگران ایمنی و جان خودش نیست؟

زن زیبا با لبخند دلربایی جواب داد: شما نگران هستید؟ حالا هر دوی ما سرنوشت مشابهی داریم. اگر شما نگران نیستید، من هم نگران نیستم.

زن جوان چند ساعت بعد، وقتی کارهایش را انجام داده بود، دوباره پیش من آمد و با همان آرامش قبلی گفت: می دانید، این کار برخورد مرا با زندگی عوض کرد و من را بااراده تر و بالغ تر کرد. بله! هر بار خبر سقوط کردن یا ناپدید شدن هواپیمایی را می شنوم، خیلی می ترسم و  افسرده می شوم. هر بار که برای سفر از خانه خارج می شوم، نگران هستم که نکند این آخرین باری است که خانه ام را می بینم. به همین دلیل بیشتر از گذشته ارزش وقتم را می دانم و زندگی را محکم تر با دستم می چسبم. هر روز خانه ام را تمیز می کنم، با دقت به هر نامه ای که دریافت می کنم پاسخ می دهم، سعی می کنم که هرچه زودتر کارهایم را انجام دهم و همه چیزهایم را در جای ثابتی بگذارم. این کارها را می کنم برای این که اگر روزی واقعا برنگشتم، نگرانی و اضطراب زیادی به جا نگذاشته باشم. بیشتر از گذشته به پدر و مادرم احترام می گذارم و قدر دوستانم را بیشتر می دانم. زیرا می ترسم اگر روزی بلایی سرم بیاید، دیگر فرصتی نباشد که پیش آنها باشم. حتی هر مسافر هواپیما را دوست صمیمی خودم می دانم، زیرا مثل الان همه با هم در یک هواپیما می نشینیم و شاید تجربه مشابهی داریم. اگر حادثه بدی پیش بیاید، در کنار هم از این دنیا خداحافظی می کنیم. همکارانم و دوستانم می گویند من یک خدمه ممتاز هواپیما هستم. نه، من فقط سپاسگزاری را یاد گرفته ام. از خدا تشکر می کنم که زندگی زیبا را به من ارزانی داشته و می خواهم در هر ثانیه با ارزش، با جاهای مختلف جهان آشنا شوم و با توان خود خدمت بیشتری به مردم انجام دهم. سپاسگزار شغلم هم هستم که به من یاد داده است آدم قانع و همیشه خشنودی باشم.

حرف ها و لبخند آرامش بخش این زن مدت ها است که در خاطر من باقی مانده است. زندگی ما از ابتدا یک مسافرت خطرناک است. از اولین گام پس از به دنیا آمدن همواره رو به لحظه مرگ در حرکتیم. حوادث غیر مترقبه، بیماری و جنگ در هر لحظه در کمین ما است و در مقابل آنها باید تلاش کنیم از هر روز عمر محدودمان لذت ببریم.

زندگی خوش و لذت بردن از آن

دوستی دارم که تاجر بزرگی است. در هر 365 روز سال سرگرم تجارت است و هر بار که او را می بینم عجله دارد، بدخلق و بسیار خسته به نظر می رسد. الان فقط 45 سال دارد ولی با آن که خیلی ثروتمند شده، اما ظاهرش او را 50 ساله نشان می دهد.

روزی که پیش او رفته بودم، از او پرسیدم: تو که این قدر مشغول و خسته هستی، در واقع به دنبال چه می گردی؟

او جواب داد: به دنبال خوشی و لذت زندگی می گردم. برای بهبود زندگی ام تلاش می کنم.

از او پرسیدم: الان فکر می کنی به مقصدت رسیده ای؟

دوستم چند ثانیه ای فکر کرد؛ سرش را تکان داد و گفت: راستش خودم هم نمی دانم.

جواب دادم: البته که نمی دانی. برای این که فقط راه دویدن به دنبال خوشی های زندگی را می دانی و هرگز از آن لذت نمی بری. فقط می گویی که می خواهی زندگی ات بهتر شود. اما اصلا تعریفی از معنی زندگی نداری. این باعث می شود اصلا متوجه نشوی که آیا خوشبختی را در زندگی یافته ای یا نه. تو مثل کوه نوردی هستی که اصلا لحظه ای توقف نمی کند تا مناظر پایین کوه را تماشا کند. برای همین اصلا نمی دانید که آیا همین طور باید ادامه دهید یا این که همین الان هم در قله کوه قرار دارید. با این حال من فکر می کنم بهتر است به جای این که بدون هدف به دنبال خوشبختی مبهم باشی، از روزهای الآنت لذت ببری.

اخبار مرتبط
پیام شما
تازه ترین برنامه ها
ببینید بشنوید