CRI Online
 

تلاش تا سعادتمندی

GMT+08:00 || 2013-10-10 09:38:08        cri

 

گوینده: خانم "لیو شوئه مین" صاحب یک مغازه لباس مردانه است که اگر او را در حال کار در مغازه اش نبینید نمی توانید تشخیص دهید که او در فضای بازار و در کنار افرادی که اخلاق خاص بازاری دارند کار می کند. او زنی از اهالی شمال شرقی چین است ولی ظرافت زنان جنوب را دارد. خانم لیو شوئه مین، بسیار آرام است و به آهستگی صحبت می کند. اگر با او هم کلام نشوید، نمی توانید متوجه مطلقه بودن او شوید! اما تجربیاتی که او در زندگیش دارد بسیار آموزنده است.

شوئه مین، وقتی بیست سال بیشتر نداشت، بنا بر عللی از همسرش جدا شد. به این ترتیب وظیفه مراقبت از دختر کوچکش که هنوز یک نوزاد بود به او محول شد. او همچنین بایستی مراقب پدر و مادر و برادر کوچکترش هم می بود. با این اوصاف او نمی توانست دست روی دست بگذارد، تصمیم گرفت. دل از دیار و خانواده و حتی نوزادش کند و به پایتخت رفت تا با سختی های زندگی دست و پنجه نرم کند.

فروشنده: خوب یادمه، وقتی به پکن آمدم کارم را با معرفی اقوام در یک رستوران ژاپنی شروع کردم. کار سختی بود. با توجه به فرهنگ ژاپنی ها که خوراکشون را روی میزهای کوتاه و به صورت نشسته می خورند، ما هم مجبور بودیم برای ارایه خدمات همیشه به صورت زانو زده کار کنیم. همیشه زانوی یک پامون می بایست روی زمین کشیده می شد.

با این حالت مدت ها نمی تونستم به طور عادی راه برم. زمانی که من به پکن آمدم، زمستون بود! هرگز یادم نمی ره، زمستون خیلی سردی بود! خوابگاهی که من در آن زندگی می کردم، بسیار بزرگ بود ولی هیچ وسیله گرم کننده نداشت. من هم پول زیادی نداشتم. تنها تونستم یک تشک سی یوانی و لحاف چهل یوانی خرید کنم. حتی پول خرید بالش را هم نداشتم. به هرحال زمستون سرد پکن را به این ترتیب گذروندم.

گوینده: این زن زحمت کش در جوانی خود اصلا موقعیتی برای تفکر و تصمیم گیری برای زندگیش نداشت، صفحات زندگی او خود به خود ورق می خورد! او تنها می دانست که باید تلاش کند تا زندگی پدرو و مادر و برادر و دخترش را تامین کند. می شود حدس زد که چه رنجی کشیده بود زن جوان و بی تجربه ای که باید دوری نوزادش را هم در این میان تحمل می کرد.

فروشنده: روزی که می خواستم از خانه و خانواده جدا شم در تمام بدنم احساس درد شدید

می کردم! قلبم می خواست از جا کنده بشه. اما دل کندم! سوار ماشین شدم و پس از دوساعت به هاربین رسیدم و از آن جا سوار بر قطار به پکن، شهر شلوغ و پر جمعیت رفتم.

این سومین بار بود که من با قطار به پکن می رفتم. دو بار قبلی به خاطر دلتنگی برای دخترم به وطن بازگشته بودم.

گوینده: پس از مدتی او به طور ناگهانی وارد بازار لباس فروش ها شد و کار لباس فروشی را در آن جا شروع کرد. مدتی به عنوان فروشنده لباس برای دیگران کار کرد تا با قوانین و اصول این بازار آشنا شد. از آن جا که او زنی باهوش و مستقل بود، توانست خود یک مغازه لباس فروشی راه اندازی کند. او در این راه سختی که قدم گذاشته بود بسیار تلاش کرد و البته از کمک و مشورت دیگران هم بهره برد تا توانست خود را به این مرحله موفق برساند.

فروشنده: به نظر من اگر در یک فضا با مهربونی رفتار کنید دوستی های بسیار برای خودتون ترتیب می دهید. خاطرم هست زمانی که می خواستم کار لباس فروشی را شروع کنم سرمایه چندانی نداشتم. اما محبت و اعتماد چند صاحب کارگاه بزرگ از شهر "ون جو" و "پکن" سبب شد تا سفارش های من را قبول کرده و مغازه کوچک من راه اندازی شود. من از اعتماد آن ها بسیار دلگرم شدم و از آن ها بسیار سپاس گزارم. ما حالا دوستان خوبی برای هم هستیم.

گوینده: این بانو بر این باور است که انسان باید مبارز باشد، باید تلاش بسیار کند و خود را از سختی ها خارج کند. او با این اعتقاد تلاش بسیار کرد و از سختی ها گذشت. حالا به همه آن ها که مثل روزهای اولش هستند کمک می کند.

فروشنده: تقریبا دو سال پیش یک دختر جوون با جثه کوچک به بازار لباس فروشی آمد. او به تک تک مغازه ها سر می زد و از آن ها می پرسید که آیا به یک فروشنده نیاز دارند یا خیر! من شرایط سخت دختر را احساس کردم برای همین او را به عنوان فروشنده پذیرفتم. باید بگم که در روزهای اول او حتی نمی توانست یک فاکتور ساده بنویسد و اصلا چیزی از لباس و لباس فروشی نمی دونست. اما فروش او پس از یک سال امیدوار کننده بود و چیزی از فروشنده قبلی کم نداشت. من باور دارم که اگر جامعه روی خوش به انسان ها نشان بده، آن ها می توانند توانایی های خود را بروز بدهند.

گوینده: همین طور است. برای رسیدن به آن چه مورد نیاز و علاقه ماست، باید ابتدا با دیگران ارتباط برقرار کرد. این زن فروشنده، به سبب مهربانی و درک و فهم بالا، توانسته با بسیاری از فروشنده ها ارتباط برقرار کند. حالا آن ها دوستان خوبی برای یکدیگر هستند. که او به دوران میانسالی رسیده، گاهی گذشته خود را مرور می کند. اما هرگز از آن پشیمان نیست. البته او گاهی هنگام رو به رو شدن با دخترش احساس شرم می کند که مجبور بوده از او دور باشد، این دلشوره همیشه با اوست که شاید دخترش از این مساله دلخور باشد. اما خوشبختانه دختر دوست داشتنی او مادرش را به خوبی درک می کند. نامه مهر آمیزی که او برای مادرش می نویسد، به قدری با ارزش است که گویی همه دنیا را به این زن بخشیده اند.

دختر: مادر عزیزم، من می دانم که شما به تنهایی برای آسایش من تلاش کرده اید، برای همین مجبور شدید خانه را ترک کنید. من هم قول می دهم تحصیل کنم و با تلاش خود زندگی راحتی فراهم کنم که بتوانیم در آینده کنار هم زندگی کنیم و به این جدایی ها پایان داده و به یک مادر و دختر سعادتمند تبدیل شویم.

گوینده: شاید که این دختر، بزرگ ترین نیروی محرکه و علت پایداری زن محسوب شود.

اکنون چرخ زندگی او به خوبی می چرخد. او به آروزی اولیه خود رسیده است.

شوئه مین توانسته در شهر "جو ئوا جو" در استان "هه به" یک خانه بخرد. حالا والدین و برادر کوچکش در آن خانه ساکن هستند. خوشبختانه این شهر به پکن نزدیک است و آن ها

می توانند بیشتر همدیگر را ملاقات کنند. هم زمان با توسعه اقتصادی و اجتماعی جامعه امروزی، موقعیت زنان مطلقه چندان حساس نیست. ولی او به عنوان یک مادر هنوز

نگرانی هایی دارد. البته او از این که دختری سالم و مثبت اندیش به جامعه تحویل داده بسیار خرسند است.

دختر: من حالا بسیار احساس خوشبختی می کنم. با وجود این که فرزند طلاق هستم و سایه پدر بالای سرم نیست، اما هرگز احساس کمبود نکرده ام. خانواده ام عشق زیادی به من بخشیده اند. گاهی که با همکلاسی هام که از محبت پدر و مادر برخوردارند، صحبت می کنم، بیشتر احساس خوشبختی می کنم. چون من این شانس را داشته ام که علاوه بر عشق و محبت مادر، از محبت پدربزرگ، مادربزرگ، دایی و زن دایی خود برخوردار بشم. هنگامی که زحمات مادرم را برای خوشبختی من و خانواده می بینم بیشتر احساس سعادتمندی می کنم و عشق و مهر عمیق او را درک می کنم.

گوینده: خوشبختی دختر، خوشبختی زن است. این بزرگترین هدیه برای سال ها تلاش

شوئه مین است. این بانوی توانا همه نیروی خود را برای رساندن خانواده اش به زندگی راحت تر و آینده ای روشن تر به کار گرفته است.

فروشنده: آرزوی من بسیار ساده است. من خانواده ام را شاد می خواهم. آرزو دارم حالا که دخترم وارد دانشگاه شده، همیشه سعادتمند باشه. خوشبختی او بزرگترین شادی برای من است. برای کارم هم آرزو می کنم که همچون رودی روان و آرام همواره جاری باشد.

گوینده: ما باور داریم که یک خانواده با روحیه همبستگی و استقامت حتما می تواند آینده ای درخشان و زیبا داشته باشد. لیو شوئه مین، با تلاش خود زندگی اش را از سختی ها خارج کرده و حالا در یک جریان آرام، آن را به اوج می رساند.

اخبار مرتبط
پیام شما
تازه ترین برنامه ها
ببینید بشنوید